۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

خط خطی

منکه دلم میگیره ،اصلا نمیتونم آهنگ گوش بدم یا مثلا بخوابم.

عوضش به تعداد روزایی که دلم گرفته ،مثه همین عکس،یه عالمه خط خطیای ده دقیقه ای دارم.

بیست و هشتم ِ آبانو یادم نمیاد ولی مطمئنم بعد ده دقیقه مداد دستم بودن آروم شدم.

اسفند ِهمیشگی

از وقتی که وبلاگ داشتم ،همون قدیم قدیما که تو بلاگفا بودم ،با هیجان میومدم پست مینوشتم نظر میخوندم نظر مینوشتم، همون موقع ها که یه عالمه دوست خوب ِ وبلاگی داشتم و کلی چیز ازشون یاد گرفتم ،حتی بعدش که بلاگفا توی ِ یه تیر ماهی  یهو زد تموم خاطراتمو پروند و یه بخش خیلی زیادی از آرشیو م پرید  و دیگه ماه به ماهم به وبلاگم سر نمیزدم ،بعد ترش که دیدم نه کلا این وبلاگ نصفه و نیمه که یه بخشی از خاطراتم توش هست و خیلیاش نیست رو نمیخوام و دیگه دست و دلم به نوشتن توش نمیرفت،حتی بعدترترش که پاشدم اومدم اینجا  و فضاش غریب بود برام و آدمایی که بهشون عادت کرده بودم نبودن و دیگه واقعا فقط یه وقتایی میرفتم و میومدم ببینم هست اون وبلاگی که زدم و از بین اونایی که دنبال کردمشون چندتایی رو که پستاشون به دلم نشسته بودو میخوندمو میرفتم ،حتی حالام که وبلاگم شده یه صفحه ی بی روح ؛همیشه ی همیشه به ماه اسفند که میرسید یهو دلم میلرزید که ریحان جان نمیخوای یه پستی تو وبلاگت بذاری حتی با اینکه ممکنه کسی نخونه .
برعکس خیلیا که ته اسفند میشینن برنامه میریزن واسه سال جدید و هدفاشون،
منکه ته اسفند میرسم ؛به خودم میگم دختر برگرد پشت سرتو نگا ببین چی بهت گذشته، چیکارا کردی که نباید میکردی و چیا باید انجام میدادی و ندادی.
بعد دلم آروم میشه .
به خودم میگم اینهمه اتفاق خوب و بد افتاده ولی تو اینجایی، ته این سال واستادی،تموم نشدیو تمومش کردی.