۴ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

پسا کنکور!

به قول استاد ریاضیمون قرار بود بعد از کنکور کره زمینو بگیرم تو دستمو و  محکم تکونش بدم از عظمت و شگفتی کارهایی که قرار بود انجام بدم!بله قرار بود انجام بدم ،فی الواقع هیچ کدام از اهداف و مقاصد والایم را انجام ندادم هیچ، دچار حس پوچی و خلا شدید نیز شده ام!نه اینکه تمام سال گذشته برای یک چیزی می دویدم آزمونی، امتحانی ،رتبه ای ،تشویقی، تمام شدن این دوران،کل کلی و ...  .و چون الان تقریبا هیچ چیزی ندارم که برایش بدوم  بسان  نوترون کشف نشده ای هستم که سر ِ قضیه اثبات شدن یا نشدن دعواست!

مثلا همان زرشکی چرک و کدر

تو بنشینی روی همان مبل قدیمی ،منم با یه کاسه گیلاس کنارت.تند تند بخوریشان و بلند بلند بخندی .هرچه دلت می خواهد بگویی،هرچه. دوباره تپل شوی و همگی حرص بخوریم که چرا اینقد میخوری. مثل همیشه ظهر ها بخوابی ،فقط کمی نه مثل الان . و راس ساعت 12:30 بگویی من گرسنمه.من چشمانم را باز کنم - اصلا بیا کمی بزرگتر کنیم رویایم را -همه چشمانمان را باز کنیم و بیدار شویم و تمام کسانی  را که می گویند چند ماه دیگر پیشمان نیستی فراموش کنیم ....به راستی معجزه چه رنگی ست؟

دفتر نقاشی:)

امروز کتابامو جمع کردم،یه سری دفترو کتابای قدیمی پیدا کردم:)مثلا دفتر نقاشیم که احتمالا برای 6یا 7 سالگیه:)

کی میاد با من بشینه رو نیمکت ؟:دی



آقااا،ترتیب عددا همینه که من نوشتم:دی 

و آن رویِ دیگر...

کنکور تمام شد ؛بخش غیر قابل انکار زندگی ام که گذشت و سخت هم.و بعدش ذره ای شک نداشتم ،هر چه که نتیجه اش بشه واسه سال بعد نمی مونم.و حالا می خوام بذارم کمی ازش دور بشم تا شاید خاطرات خوبی که تو سال تحصیلی گذشته داشتم به یاد بیارم!