قبلنا اسم های آدما ،چهره هاشون ،حرفاشون و تموم گذشته ای که با هم داشتیم لحظه به لحظه تو ذهنم بود.تو هر لحظه میدونستم قبلا چی گفته چی فکر میکرده و نظرش چیه.خب این ویژگی تا حدیش خوبه ولی از یه جایی به بعد آزار دهنده میشه؛یه اشتباه رو میخوای ببخشی نمیشه چون هر لحظه جلو چشمته ،میخوای تغییرش رو بپذیری نمیشه چون با تموم گذشتش تو ذهنت داریش و طرز فکرت سایه میندازه رو آدمی که الان جلوته  و نمیتونی واقعیت رو تفکیک کنی.

نمیدونم آگاهانه بود یا نه ،ولی حداقلش میدونم ضمیر ناخودآگاهم به سمتی منو برده که کمتر وسواس باشم روی روابطم با آدما،هی شخم نزنم گذشته رو و اگه دیدم داره خوب پیش میره دیگه دنبال اما و اگر و ولی نباشم.

ولی خب این عدم وسواس باعث نشده که با هر کسی به هر قیمتی بخوام دوست بمونم ،با اینکه این روزا روابط محدود تری دارم ،با اینکه برای ساختن هر رابطه ای باید مشکلاتی که هست یا چالش هایی که وجود دارند رو درست و خوب رد کرد آرامش بیشتری دارم .