۲ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

جوونه

قبلنا اسم های آدما ،چهره هاشون ،حرفاشون و تموم گذشته ای که با هم داشتیم لحظه به لحظه تو ذهنم بود.تو هر لحظه میدونستم قبلا چی گفته چی فکر میکرده و نظرش چیه.خب این ویژگی تا حدیش خوبه ولی از یه جایی به بعد آزار دهنده میشه؛یه اشتباه رو میخوای ببخشی نمیشه چون هر لحظه جلو چشمته ،میخوای تغییرش رو بپذیری نمیشه چون با تموم گذشتش تو ذهنت داریش و طرز فکرت سایه میندازه رو آدمی که الان جلوته  و نمیتونی واقعیت رو تفکیک کنی.

نمیدونم آگاهانه بود یا نه ،ولی حداقلش میدونم ضمیر ناخودآگاهم به سمتی منو برده که کمتر وسواس باشم روی روابطم با آدما،هی شخم نزنم گذشته رو و اگه دیدم داره خوب پیش میره دیگه دنبال اما و اگر و ولی نباشم.

ولی خب این عدم وسواس باعث نشده که با هر کسی به هر قیمتی بخوام دوست بمونم ،با اینکه این روزا روابط محدود تری دارم ،با اینکه برای ساختن هر رابطه ای باید مشکلاتی که هست یا چالش هایی که وجود دارند رو درست و خوب رد کرد آرامش بیشتری دارم . 


اینجا کجاست؟

چه خاکی برداشته اینجا!

یهو یادم افتاد یه صفحه سوت و کور وبلاگی هم بین زندگی ای که به توییتر و اینستاگرام و تلگرام پیچیده دارم.

نام کاربریم و پسوردمم یاد نمیومد ،بین نُت هام پیداشون کردم و چه عجیب که یادداشت کرده بودم.

عجیب تر اینکه وقتی به اینجا نگاه میکنم دلم نمیگیره،انگاری بهم نشون میده چقد تغییر کردم و فکر میکنم از مرحله گیر کردن تو زمان عبور کردم .